کفش ها چه عاشقانه هایی با هم دارند !
یکی که گم شود دیگری محکوم به آوارگیست . . .
او راحت از من گذشت
خدایا از او راحت نگذر …
قفس یعنی دهان من
وقتی زبانم روی اسم تو قفل می شود
زمستان سرد نیست درد است
وقتی دست هایم تنها خودم را به آغوش می کشند !
برای حرفی که میزنی فکر کن
چون دلی که بشکند صدایش را نمیفهمی
ولی نفرینش به زمین می اندازدت
زمین گرد نیست !
مگر می شود
تو هروقت دل ات خواست
شلیک کنی
و تنها جغرافیای تن ِ من
سُرخ شود !
دستم را
نمی توانند بخوانند
دستهای من
شعر منتشر نشدۀ توست