کفش ها چه عاشقانه هایی با هم دارند !
یکی که گم شود دیگری محکوم به آوارگیست . . .
او راحت از من گذشت
خدایا از او راحت نگذر …
قفس یعنی دهان من
وقتی زبانم روی اسم تو قفل می شود
زمستان سرد نیست درد است
وقتی دست هایم تنها خودم را به آغوش می کشند !
تو یک نامی
من هزار دهان
تو یک عطری
من هزار جهت
تو یک مقصدی
من هزار مسافر
عشق
چنان به ناگهان
که سنگی
از آسمان
اگر عقل امروزم را داشتم
کارهای دیروزم را نمی کردم . . .
.
.
.
.
.
.
.
.
ولی اگر کارهای دیروزم را نمی کردم
عقل امروزم را نداشتم.!!
با مرگ جدی باش
و با زندگی شوخی کن
درست مثل وقتی که
زندگی برایت جدیست
و مرگ را به شوخی گرفتهای
این را جنازهی زندهای میگفت
که از نظمِ گورستان گریخته بود
دستم را
نمی توانند بخوانند
دستهای من
شعر منتشر نشدۀ توست