•
•
•
شیشه های شکسته تعویض می شوند
پل های شکسته ، تعمیر
آدم های شکسته ، فراموش …
•
•
•
•
•
•
انسان ممکن است با یک نفر بیست سال زندگی کند
و آن شخص برایش یک غریبه باشد
می تواند با یک نفر بیست دقیقه وقت بگذراند و تا آخر عمر فراموشش نکند
•
•
•
•
•
•
فراموشی می آید
مثل همین پائیز
با ابرهای سهمگینش
دیروز برگ خشکی دیدم
که نمی دانست از کدام شاخه جدا شده
•
•
•
•
•
شاید دیگر از مد افتاده باشد
شاید دیگر اندازه ام نباشد
اما همچنان عطر خاطره میدهد
پیراهنی که تو روی شانه هایش اشک ریخته ای
•
•
•
•
•
•
اسفند رو به پایان است
وقت کوچ کردن به فروردین است
وقت بخشیدن و صاف کردن دل
پس مرا ببخش اگر با نگاهی یا
با صدای یا زبانی بر دلت ترکی انداخته ام
•
•
•
•
•
•
مانند هیزوم های مصنوعی شومینه می سوزم
و پایان ندارم درد یعنی این
•
•
•
•
•
•
هروقت دیدی جای تاریک هستی
دیوارهاش خونی زمینش می لرزه نترس توی قلب منی
•
•
•
•
•
شیفتگی انست که شما زنی را دوست بدارید
بی آنکه رنگ چشمان او را بیاد بیاورید
•
•
•
•
•
•
طوفانی میکنی دلم را وقتی به چشم هایم می نگری
•
•
•
•
•
•
گاﻫﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﻻﺯﻡ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﺑﺒﺮﯾﻢ
ﯾﺎﺩ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﻧﺒﻮﺩﻧﺸﺎن ﺑﻮﺩﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
•
•
آزارم می دهد زندگی
وقتی درد درونم را میدانم اما راهی جز صبرندارم
درگفتن عیب کسی شتاب مکن
شاید خدایش بخشیده باشد و برگناهان کوچک خود ایمن مباش
شاید برای آنها کیفر داده شوی …
دلم درد میکنه؟
ن! میپیچه؟
ن! میسوزه؟
ن! پس چی؟
دلم برات پرپر میزنه
نمی دانم فرهاد دگرازچه می نالید؟
اوکه تمام زندگیش شیرین بود …
من برای خودم می نویسم…
توبرای خودت بخوان…
من حرف دلم رامی نویسم…
توحرف دلت را بخوان…
من برای عشق می نویسم…
توبرای معشوقه ات بخوان…
از عطر نگاه باغ ها دانستم
نام دگر بهار ، لبخند خداست …
بگذار بسوزیم
صدایمان به آسمان نرسید شاید دودمان برسد
تو را میخواهم
برای یک لحظه زیستن
و بعد از آن بگذار باران تا ابد ببارد