
•
•
•
شاید دیگر از مد افتاده باشد
شاید دیگر اندازه ام نباشد
اما همچنان عطر خاطره میدهد
پیراهنی که تو روی شانه هایش اشک ریخته ای
•
•
•
•
•
•
اسفند رو به پایان است
وقت کوچ کردن به فروردین است
وقت بخشیدن و صاف کردن دل
پس مرا ببخش اگر با نگاهی یا
با صدای یا زبانی بر دلت ترکی انداخته ام
•
•
•
•
•
•
مانند هیزوم های مصنوعی شومینه می سوزم
و پایان ندارم درد یعنی این
•
•
•
•
•
•
هروقت دیدی جای تاریک هستی
دیوارهاش خونی زمینش می لرزه نترس توی قلب منی
•
•
نمی دانم فرهاد دگرازچه می نالید؟
اوکه تمام زندگیش شیرین بود …
من برای خودم می نویسم…
توبرای خودت بخوان…
من حرف دلم رامی نویسم…
توحرف دلت را بخوان…
من برای عشق می نویسم…
توبرای معشوقه ات بخوان…
از عطر نگاه باغ ها دانستم
نام دگر بهار ، لبخند خداست …
بگذار بسوزیم
صدایمان به آسمان نرسید شاید دودمان برسد
تو را میخواهم
برای یک لحظه زیستن
و بعد از آن بگذار باران تا ابد ببارد