بعد از تو
هوای هر دو سوی پنجره بارانی ست !
بعضی وقتها که میان واژه های من جا نمی شوی
شعرِ باران می شوی و زلال می باری از آسمان چشم های من !
باران که گرفت
زنده شدی از میان هزار لحظه دلتنگی و من خیس شدم از عطر بودنت !
تو خیسِ بارانی
اما من مثل اتاق زیر شیروانی پُر از خاطره بارانم …
طب سوزنی عجیبی ست مرور خاطراتت
تمام سوزن ها یکجا در قلب آدم فرو می رود !
طوری خاطره بسازید که
بعد از شما هم بتواند زندگی کند …
تمام خاطراتمان را مرور کرده ام
زیر همه ی اشک هایم خط کشیده ام
همه ی صبرم را “حفظ” کرده ام
فقط دعایم کن که در “امتحان” نبودنت “رد” نشوم !
بر لبم کس خنده ای هرگز مدید الا مگر
در میان گریه بر احوال خود خندیده ام
همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع
قصه ی ما دو سه دیوانه دراز است هنوز !
تسبیح شیخ پاره شد و دانه دانه شد
از بس که استخاره زدم تا ببینمت !
تا رفته ای ، شمار شب و روزها کنم
ایام عمر من همه یوم الحساب بود !
بی تو هر روز مرا ماهی و هر شب سالی است
شب چنین ، روز چنان ، آه چه مشکل حالی است !
بعد من با یاد من افسوس مى ماند به جا
در میان کلبه ها فانوس مى ماند به جا
میروم تا گم شوم در جاده هاى ناشناس
کس نمی یابد مرا ، افسوس مى ماند بجا
شد کوچه به کوچه جستجو عاشق او
شد با شب و گریه رو به رو عاشق او
پایان حکایتم شنیدن دارد
من عاشق او بودم و او عاشق او
ﺷﺒﻬﺎ ﮔﺬﺭﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ ﺑﺴﺖ
ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﮑﺮ ﺗﻮ ﻣﺴﺖ
ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﯾﺶ ﺧﻮﻧﻢ ﺭﯾﺰﯼ
ﺗﺎ ﺟﺎﻥ ﺑﺪﻫﻢ ﺩﺍﻣﻦ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ !
لبانت قند مصری ، گونه هایت سیب لبنان را
روایت می کند چشمانت آهوی خراسان را
من از هر جای دنیا هرکه هستم عاشقت هستم
به مهرت بسته ام دل را ، به دستت داده ام جان را
آن حرف که از دلت غمی بگشاید
در صحبت دل شکستگان می باید
هر شیشه که بشکند ندارد قیمت
جز شیشه دل که قیمتش افزاید !
مَردم از ماتم من شاد و من از غم خشنود
شادمانم کن و اندوه مکرر برسان
مرگ یا خواب ؟! چقدر این دو برادر دورند
مژدهی وصل برادر به برادر برسان
عاشقی دانی چه باشد ؟ بی دل و جان زیستن
جان و دل بر باختن ، بر روی جانان زیستن
سوختن در هجر و خوش بودن به امید وصال
ساختن با درد و پس با بوی درمان زیستن
غم ، حادثه ، تردید ، من و تنهایی
یک شیشه ی می لبالب و تنهایی
من مانده کنار جاده ی خاطره ها
با یک چمدان سوز و تب و تنهایی
اگر بدانید مردم هزاران بار بیشتر به یک سردرد معمولی خود اهمیت می دهند تا به خبر مرگ من و شما،
دیگر نگران نخواهید شد که درباره ی شما چه فکری می کنند!
تو یک نامی
من هزار دهان
تو یک عطری
من هزار جهت
تو یک مقصدی
من هزار مسافر