سفید می پوشم
تا تظاهر کنم امیدوارم
به جهانی که هنوز می تواند تحمل کند
چیزهایی را
که انسان نمی تواند.
نیمی از تابستان نگذشته بود
که زردآلوها را می چیدیم
بر قیرگونی پشت بام
لواشک سبز می شد !
ببار باران ، ببار
مرا چه باک ز باران !؟
مدتهاست
گیسوان ِ تو چتری نگشوده اند..
خیس مانده ام !
همین ..
پرندگان پشت بام را دوست دارم
دانههایی را که هر روز برایشان میریزم
در میان آنها
یک پرندهی بیمعرفت هست
که میدانم روزی به آسمان خواهد رفت
و برنمی گردد.
من او را بیشتر دوست دارم