چند دقیقه وقت داری!

سرگرمی وتفریحی-پیامک اس ام اس-داستان کوتاه-فال روزانه-اپدیت نودوسریال نود32-عکس داغ-لباس عروس -لباس مجلسی-لباس زنانه دخترانه -مدل های جدید مانتو-

چند دقیقه وقت داری!

سرگرمی وتفریحی-پیامک اس ام اس-داستان کوتاه-فال روزانه-اپدیت نودوسریال نود32-عکس داغ-لباس عروس -لباس مجلسی-لباس زنانه دخترانه -مدل های جدید مانتو-

لطیفه های داغ و تازه 93

اس ام اس خنده دار

اس ام اس خنده دار

لطیفه های داغ و تازه 93

SMS Khandedar

یکی از مزایای مامان بودن اینه که

میتونی سیب زمینی سرخ کرده رو داغ داغ سر ماهیتابه بخوری

هیشکی هم نمیزنه رو دستت بگه کمه !

لطیفه های داغ و تازه 93

SMS Khandedar

فقط یه ایرونی میتونه انقدر فال حافظ بگیره

تا یکیش با مشکلش جور در بیاد !

لطیفه های داغ و تازه 93

SMS Khandedar

اینایی که وقتی میرن توالت

و یه ۱ساعتی کارشون طول میکشه رو اذیت نکنین

اینا کسی رو ندارن ، مجبورن با اَفتابه درد و دل کنن !

لطیفه های داغ و تازه 93

SMS Khandedar

همیشه گوشه ای از یخچال یه بطری کوچیک آب هست

که هرکسی فک میکنه فقط خودش از اون آب میخوره !

لطیفه های داغ و تازه 93

SMS Khandedar

نیم کیلو باش ولی گوجه سبز باش !

لطیفه های داغ و تازه 93

SMS Khandedar

یه قانونی هست که میگه :

اگه ده نفر یه دخترو بخوان

دختره درگیرِ نفر یازدهمه که اصلا وجود خارجی نداره !

یه همچین موجودات لجوجی هستن اینا …

لطیفه های داغ و تازه 93

SMS Khandedar

از کم شعورترین افراد آنهایی هستند که

دو شاخه ی شارژی را که یک نفر در پریز قرار داده دکور پنداشته

آن را میکشند و دوشاخه ی شارژ خود را داخل می کنند !

• 

ادامه مطلب ...

فک کن :::: دخترا برن سربازی

 

فک کن :::: دخترا برن سربازی
صبحگاه:
فرمانده: پس این سربازه ها (بجای واژه سرباز برای خانمها باید بگوییم سربازه !)
کجان؟
معاون: قربان همه تا صبح بیدار بودن داشتن غیبت میکردن

ساعت 10 صبح همه بیدار میشوند...
سلام سارا جان
سلام نازنین، صبحت بخیر
عزیزم صبح قشنگ تو هم بخیر
سلام نرگس
سلام معصومه جان
مریم جون، وای از خواب بیدار میشی چه ناز میشی

  ادامه مطلب ...

دانلود سریال خوب ، بد ، زشت


..:: دانلود سریال فوق العاده تماشایی خوب ، بد ، زشت محصول نوروز ۱۳۹۳ ایران ::..

..:: لینک رایگان پرسرعت و کمکی ، قسمت 12 اضافه شد ، کیفیت بسیار عالی ::..  

وبلاگ سرگرمی چند دقیقه وقت داری!-7group.blogsky.com

منتشر کننده : ایران پرود

وضعیت پخش : در حال پخش
منبع ایران فیلم 

فرمت فایل : mp4

کیفیت : عالی
خلاصه داستان : درباره جوانی به نام بهادر است که فقط یک ماه فرصت دارد که تا قبل از عید نوروز، رضایت خانواده اش را برای رفتن به خواستگاری جلب کند. او برای رسیدن به هدفش، ابتدا باید چند کار خیر و نوعدوستانه انجام دهد و دلهای شکسته را از خود راضی کند.


>>|| لطفا برای دانلود به ادامه ی مطلب بروید ||<< 
 
ادامه مطلب ...

عروس و مادر شوهر ...


دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جرو بحث می کردند.

عاقبت یک روز دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد

تاسمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد!

 

داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه به او

شک خواهند برد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای

مادر شوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد تا در این

مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند.
دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقـداری از آن را در غـذای

 مادر شوهـر می ریخت و با مهربانی به او می داد.

 

  >>|| لطفا برای مشاهده ادامه ی داستان به ادامه ی مطلب بروید ||<<   

  ادامه مطلب ...

دست بالای دست بسیار است...


دست بالای دست بسیار است


> پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسید:

«مزاحمتان نمی شوم کنار دست شما بنشینم؟»

> دختر جوان با صدای بلند گفت: «نمی خواهم یک شب را با شما بگذرانم»

> تمام دانشجویان در کتابخانه به پسر که بسیار خجالت زده شده بود نگاه کردند. پس از

چند دقیقه دختر به سمت آن پسر رفت و در کنار میزش به او گفت: «من روانشناسی

پژوهش می کنم و میدانم مرد ها به چه چیزی فکر میکنند، گمان کنم شمارا خجالت زده

کردم درست است؟»

> پسر با صدای بسیار بلند گفت:

«200 دلار برای یک شب!!؟ خیلی زیاد است!!!»

> وتمام آنانی که در کتابخانه بودند به دختر نگاهی غیر عادی کردند،

پسر به گوش دختر زمزمه کرد

« من حقوق میخوانم و میدانم چطور شخص بیگناهی را گناهکار جلوه بدهم!!»

خیانت .....


این اولین باری بود که احساس می کرد شوهرش به او خیانت

می کند . او با گوش های خودش صدای یک زن را از داخل

 گوشی ، حین مکالمه با همسرش شنیده بود . باورش مشکل

بود ، همه راههای ممکن را در ذهنش مرور کرد . اول طلاق ،

ولی فکر اینکه با دو تا بچه به خانه پدر بد اخلاقش برگردد ،

دیوانه اش می کرد.

به فکرش رسید که موضوع را با مادرش در میان بگذرد ، ولی

چون خانواده اش از ابتدا با این ازدواج مخالفت می کردند .

منصرف شد . تصمیم گرفت ، خیلی صریح و رک به خود

شوهرش همه چیز را بگوید ، ولی خوب فکر کرد که او خیلی

راحت همه چیز را انکار خواهد کرد و چون دلیل قانع کننده ای

 ندارد ، شاید محکوم هم بشود . تصمیم نهایی این بود که به آن

 زن تلفن کند ، شاید او نمی دانست که مرد مورد علاقه اش ،

زن و دو تا بچه دارد .

تلفن به نام خودش بود این هم از زرنگی های زنانه اش به

شمار می رفت . پرینت تلفن ها را خیلی راحت گرفت . ساعت

 و دقیقه ای که بوی خیانت به مشامش رسیده بود . هرگز از

خاطرش محو نمی شد ، ساعت ۴ و ۲۵ دقیقه بعد از ظهر

دوشنبه ! دستانش می لرزید ، اضطراب همه وجودش را فرا

گرفته بود ، شماره ها را تک تک و به دقت می گرفت ، یکبار

دیگر جملاتی را که از قبل آماده کرده بود در ذهنش مرور کرد .

 دو زنگ بیشتر نخورد ، تلفن وصل شد ، همان صدای زنانه آشنا

گفت : « با سلام ، به شبکه تلفن بانک … خوش آمدید! »

فقط خواستم بگویم تولدت مبارک.....


ساعت 3 شب بود که صدای تلفن، پسری را از خواب بیدار کرد. پشت خط مادرش بود.پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟ مادر گفت: 25 سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی! فقط خواستم بگویم تولدت مبارک


پسر از این که دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد، صبح سراغ مادرش رفت.وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت، ولی مادر

دیگر در این دنیا نبود!!!!!

شرط عشق

وبلاگ سرگرمی چند دقیقه وقت داری!-7group.blogsky.com


دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و

بستری شد. نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از

 درد چشم خود نالید.. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام

صورتش را پوشاند. مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت

و از درد چشم مینالید. موعد عروسی فرا رسید....زن نگران

صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور

شده بود. مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که

شوهرش نابینا باشد. 20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد

عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود. همه تعجب

کردند. مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم!!!!