کفش ها چه عاشقانه هایی با هم دارند !
یکی که گم شود دیگری محکوم به آوارگیست . . .
او راحت از من گذشت
خدایا از او راحت نگذر …
قفس یعنی دهان من
وقتی زبانم روی اسم تو قفل می شود
زمستان سرد نیست درد است
وقتی دست هایم تنها خودم را به آغوش می کشند !
به سلامتی کاج که تو اوج یخ بندون زمستون ذات سبزش رو نشون میده
وگرنه توی تابستون که هر علف هرزی ادعای سبزی داره …
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻣﺸﺘﯿﺎ ﻧﻪ ﻭﺣﺸﯿﺎ
سلامتی دلتنگا نه دلسنگا
سلامتی سربازا نه چتربازا
سلامتی رازدارا نه نازدارا
سلامتی تو دلیا نه تو مخیا
سلامتی رفقا نه رقبا
سلامتی زجر دیده ها
سلامتیه خودم و خودت !
به سلامتی خودم که چه باشم و چه نباشم
واسه کسی مهم نیستم !
این بار به سلامتی زنهایی که مادر نیستند
آنهایی که نمی توانند مادر باشند
آنهایی که هرگز مادر نخواهند شد
آنهایی که قبلا مادر بودند ولی فرزندانشان را از دست داده اند
و به سلامتی مادران خفته در خاک !
در گلستان ولا لاله و نسرینی تو
شبه پیغمبر و ریحانه یاسینی تو
ولادت حضرت علی اکبر (ع) و روز جوان مبارک باد
از آغوش لیلا سر زد سپیده
از بیت ثار الله سحر دمیده
فرزند على ، على آفریده …
میلادش مبارک
این سرو قد باغ جنان است، مهِ افلاک
این جان حسین است و نبی، لؤلو لولاک
این دلبر زهرا بود و زاده لیلاست
دارد ز محمد نسب و منطق و ادراک . . .
ولادت با سعادت سرو باغ احمدی، آینه ی محمدی
حضرت علی اکبر علیه السلام و روز جوان مبارک باد . . .
سخت است میان هق هق شبانت نفس کم بیاری
و او به عشق جدیدش بگوید نفس
خدایاگله نمیکنم کمی آرامترامتحانم کن
به خودت قسم خسته ام فقط کمی مدارا کن دل شکسته ام
هی فلانی
من زاده تنهاییم
خدا تو را برای “او” نگه دارد
نه گزاف میگویم
نه خیال می بافم
تونیمه گمشده ی من نیستی تمام منی …
ای جوان آرزویم تو
نور چشمان جستجویم تو
یک نفس گوش کن نوای مرا
گرمی ذوق گفتگویم تو
افسوس که نامه جوانی طی شد
و ان تازه بهار زندگانی دی شد
آن مرغ طرب که نام او بود شباب
افسوس ندانم که کی امد و کی شد
جوانی پلی میان کودکی و پیری است
خوشبخت آن کسی است که این پل را به سلامت بگذراند . . .
(کونان دوویل)
بعد از تو
هوای هر دو سوی پنجره بارانی ست !
بعضی وقتها که میان واژه های من جا نمی شوی
شعرِ باران می شوی و زلال می باری از آسمان چشم های من !
باران که گرفت
زنده شدی از میان هزار لحظه دلتنگی و من خیس شدم از عطر بودنت !
تو خیسِ بارانی
اما من مثل اتاق زیر شیروانی پُر از خاطره بارانم …
طب سوزنی عجیبی ست مرور خاطراتت
تمام سوزن ها یکجا در قلب آدم فرو می رود !
طوری خاطره بسازید که
بعد از شما هم بتواند زندگی کند …
تمام خاطراتمان را مرور کرده ام
زیر همه ی اشک هایم خط کشیده ام
همه ی صبرم را “حفظ” کرده ام
فقط دعایم کن که در “امتحان” نبودنت “رد” نشوم !
دعایمان با سقف گناهانمان برخورد می کند
و دلمان را خوش می کنیم که صلاح نبود
دلم روشن هست که می اید
و کمرنگ میشود اندوه کشنده روزهایی که گذشت
شک کرده بودم کسی بین ماست !
حالا یقین دارم من بین دو نفر بودم!
چقدر تفاوت وجود داشت بین واقعیت و طرز فکر من!