بعد از تو
هوای هر دو سوی پنجره بارانی ست !
بعضی وقتها که میان واژه های من جا نمی شوی
شعرِ باران می شوی و زلال می باری از آسمان چشم های من !
باران که گرفت
زنده شدی از میان هزار لحظه دلتنگی و من خیس شدم از عطر بودنت !
تو خیسِ بارانی
اما من مثل اتاق زیر شیروانی ، پر از خاطره بارانم !
پر از رقصیدن گنجشک ها باش
همیشه بر تن گنجشک ها باش
به مردم اعتمادی نیست باران
خودت پیراهن گنجشک ها باش
باران کمی آهسته تر ، اینجا کسی در خانه نیست
من هستم و تنهایی و دردی که نامش زندگیست !
باران شده ای !
یک لحظه میباری و من یک هفته بیمارم !
بارون داره هدر میشه بیا با من قدم بزن
دلم داره پر میزنه واسه تو و قدم زدن
وقتی هوا بارونیه دلم برات تنگ میشه باز
نمیدونی تو این هوا چشات چه خوشرنگ میشه باز
چرا فرار ؟ چرا چتر ؟
تنها آدم های آهنی در باران زنگ می زنند !
بر سرش چتر گرفتم ، دیدم او خودش باران است !
باران را دوست دارم
چون رفتن بلد نیست ، فقط می آید …
زیر چتری که جای یک نفرست تو بایست
من زیر باران در کنارت قانعم …
کشاورز دعای باران خواند و باران آمد
کاش تو را خواسته بود ، کاش تو آمده بودی …
کنار پنجره خاطرات عجیب می چسبد ، چای و باران !
هوا چقدر دیوانه است
تو که نیستی گریه می کند ، همه دچارت شده ایم ، همه !
نبودنت در من قدم می زند و من زیر باران
تو دور میشوی ، من خیس
این دلبری های بهار است
نیامده دیوانه می کند
کوچه را از تنهایی !
باران بهانه بود تا تو زیر چتر من تا انتهای کوچه بیایی
و دوستی مثل گلی شکوفه کند بر لبانمان !
جای دوری نرفته ام
جای دوری نمی روم
می روم کمی باران را با دلم
یا دلم را با باران یکی کنم !
باران به هوس هم آغوشی با موهای توست
که این همه راه با سر به زمین می آید !
باران آرام تر ببار
تنهایی من سقف ندارد !
باران زیبا نیست ، تو در باران زیبایی !
باران می بارید
و من تمام روز را بدون چتر به تو فکر می کردم !
باران و عشق حادثه ای آسمانی ان
باران گرفته است ، گمانم وزیده ای !
بر باور نبودنت زخم میزند باران بی موقع بهاری !
به شیشه می خورد انگشت های باران
شبیه در زدن تو ولی صدای تو نیست !
لحظه ی بغض نشد حفظ کنم چشمم را
در دل ابر ، نگهداری باران سخت است
انگار که حسِ سبز بودن دارند در این باران
چراغ قرمزها هم !
هوا هوای لطیفی ست
طراوت است و ترنم ، شبنم است و شقایق
هوای همهمه دارند ابر و تندر و باران
هوای زمزمه دارند ، بید و باد و بنفشه
و من هوای تـــــــــو دارم …
چتر نمی خواهد این هوا ، تو را می خواهد.
تو این روزها برایم حکم باران را داری درست وسط کویر
همون قدر زندگی بخش ، همون قدر محال !
تو نیستی و دل این چتر وا نخواهد شد
غمگین است باران وقتی هوا هوای تو نیست !
چشم هایم را می بندم
باران شنیدنی ست…
زیر باران باید رفت
و تو رفتی و من از باران بدم می آید دیگر …
سلام خسته نباشید.عیدتون مبارک حاضری یه لبخند رو لب های یتیم ها بیاری ؟
من توی یه مسابقه شرکت کردم که برای برنده شدن باید به وبلاگ زیر برید و روی لینک کانون کلیک کنید
نذر کردم عواید این مسابقه رو بدم به بچه های یتیم از خودت و رفیقاتون می خوام من رو یاری بفرمایید...سپاس