چند دقیقه وقت داری!

سرگرمی وتفریحی-پیامک اس ام اس-داستان کوتاه-فال روزانه-اپدیت نودوسریال نود32-عکس داغ-لباس عروس -لباس مجلسی-لباس زنانه دخترانه -مدل های جدید مانتو-

چند دقیقه وقت داری!

سرگرمی وتفریحی-پیامک اس ام اس-داستان کوتاه-فال روزانه-اپدیت نودوسریال نود32-عکس داغ-لباس عروس -لباس مجلسی-لباس زنانه دخترانه -مدل های جدید مانتو-

راهنمای انتخاب رنگ قرمز لباس

قرمز، رنگ گرمی است که برانگیزاننده هیجانات قوی و نشانگر عشق، حرارت و صمیمیت است. این رنگ به وجود آورنده احساس شور و هیجان و در عین حال تحریک کننده احساس خشم و عصبانیت است.


از نظر روانشناسی رنگ سرخ بسیار روح افزا و جان بخش است. این رنگ به لحاظ داشتن خصوصیات خود باعث می‌شود که چاکراها به حرکت و تلاش وادار شوند. قرمز با انتقال انرژی شدید خود باعث می‌شود که تحریکات و احساسات فیزیکی بیدار شده و همین بیداری آنها را به شدت فعال می‌سازد. از سوی دیگر این رنگ احساسات مربوط به انتقام، کینه، بی‌منطقی و جسارت را نیز به هیجان می‌آورد. اگر مقدار رنگ قرمز بیشتر مورد استفاده قرار گیرد، منجر به ناملایمات احساسی و افسردگی‌های ناپایدار می‌شود.

رنگ سرخ می تواند در درمان سرماخوردگی‌، ناراحتی‌های ناشی از گردش خون، عفونت نایژه‌ها و ریه مفید واقع شده و اثر درمانی بر آنها داشته باشد. رنگ قرمز باعث افزایش حرارت بدن انسان شده، گردش و فشار خون را افزایش می دهد، بنابراین برای درمان فشار خون پایین مناسب است.

ویژگی‌هایی مانند افزایش ضربان قلب، تعریق و فشار خون باعث می‌شود اغلب افراد در صورت وجود مقدار زیاد رنگ قرمز در محیط، احساس ناآرامی و هیجان کنند، اما رنگ‌های معتدل‌تر مانند سرخابی و صورتی، رنگ‌هایی گرم و بسیار لطیف هستند و مجموعه‌ای از سایه‌های مختلف رنگ سرخابی باعث آرامش عضلات و رفع گرفتگی و خستگی آنها می‌شود.

استفاده از رنگ قرمز در لباس


انتخاب رنگ‌های مناسب برای لباس چیزی فراتر از سلیقه شخصی است. ممکن است متخصص طراحی لباس ترکیب رنگی را برای لباس بپسندد ولی پسند دیگران چیز دیگری باشد. متخصص‌ طراحی لباس رنگ‌هایی را کنار هم می‌چیند که با هم هماهنگ باشند چون هماهنگی در رنگ لباس می‌تواند تصویر بهتری از شخص نشان دهد.

 

انتخاب رنگ قرمز لباس,راهنمای انتخاب رنگ لباس,لباس سکسی

http://s1.picofile.com/file/7112948488/adame.gif  ادامه مطلب ...

عشق واقعی!!!

یک مهندس رفت کلانترى تا براى همسر گم شده اش فرم پر کنه !
مهندس : زنم رفته خرید ولى هنوز برنگشته خونه !
پلیس : قدش چقدره ؟
مهندس : تا حالا دقت نکردم !
پلیس : لاغره ؟ چاقه ؟
مهندس : یک کم شاید لاغر یا چاق !؟
پلیس : رنگ چشمهاش ؟
مهندس : دقیقاً نمی دونم !؟
پلیس : رنگ موهاش ؟
مهندس : والا هى رنگ می کنه !!
پلیس : چى پوشیده بود ؟
مهندس : پیراهن !؟ … یا مانتو !؟ … نمی دونم !!
پلیس : با ماشین رفته بود ؟

  ادامه مطلب ...

داستان طلاق برنامه ریزی شده !!!!!!!!!





با اصرار از شوهرش می خواهد که طلاقش دهد.


شوهرش می گوید چرا؟ ما که زندگی خوبی داریم.

از زن اصرار و از شوهر انکار.

در نهایت شوهر با سرسختی زیاد می پذیرد، به شرط و شروط ها.

زن مشتاقانه انتظار می کشد شرح شروط را.

تمام 1364 سکه بهار آزادی مهریه آت را می باید ببخشی .

زن با کمال میل می پذیرد.

در دفترخانه مرد رو به زن کرده و می گوید حال که جدا شدیم

. لیکن تنها به یک سوالم جواب بده .

زن می پذیرد.

چه چیز باعث شد اصرار بر جدایی داشته باشی و به خاطر آن حاضر


شوی قید مهریه ات که با آن دشواری حین بله برون پدر و مادرت به گردنم


انداختن را بزنی .



زن با لبخندی شیطنت آمیز جواب داد :طاقت شنیدن داری؟

 

ادامه مطلب ...

دست بالای دست بسیار است...


دست بالای دست بسیار است


> پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسید:

«مزاحمتان نمی شوم کنار دست شما بنشینم؟»

> دختر جوان با صدای بلند گفت: «نمی خواهم یک شب را با شما بگذرانم»

> تمام دانشجویان در کتابخانه به پسر که بسیار خجالت زده شده بود نگاه کردند. پس از

چند دقیقه دختر به سمت آن پسر رفت و در کنار میزش به او گفت: «من روانشناسی

پژوهش می کنم و میدانم مرد ها به چه چیزی فکر میکنند، گمان کنم شمارا خجالت زده

کردم درست است؟»

> پسر با صدای بسیار بلند گفت:

«200 دلار برای یک شب!!؟ خیلی زیاد است!!!»

> وتمام آنانی که در کتابخانه بودند به دختر نگاهی غیر عادی کردند،

پسر به گوش دختر زمزمه کرد

« من حقوق میخوانم و میدانم چطور شخص بیگناهی را گناهکار جلوه بدهم!!»

خیانت .....


این اولین باری بود که احساس می کرد شوهرش به او خیانت

می کند . او با گوش های خودش صدای یک زن را از داخل

 گوشی ، حین مکالمه با همسرش شنیده بود . باورش مشکل

بود ، همه راههای ممکن را در ذهنش مرور کرد . اول طلاق ،

ولی فکر اینکه با دو تا بچه به خانه پدر بد اخلاقش برگردد ،

دیوانه اش می کرد.

به فکرش رسید که موضوع را با مادرش در میان بگذرد ، ولی

چون خانواده اش از ابتدا با این ازدواج مخالفت می کردند .

منصرف شد . تصمیم گرفت ، خیلی صریح و رک به خود

شوهرش همه چیز را بگوید ، ولی خوب فکر کرد که او خیلی

راحت همه چیز را انکار خواهد کرد و چون دلیل قانع کننده ای

 ندارد ، شاید محکوم هم بشود . تصمیم نهایی این بود که به آن

 زن تلفن کند ، شاید او نمی دانست که مرد مورد علاقه اش ،

زن و دو تا بچه دارد .

تلفن به نام خودش بود این هم از زرنگی های زنانه اش به

شمار می رفت . پرینت تلفن ها را خیلی راحت گرفت . ساعت

 و دقیقه ای که بوی خیانت به مشامش رسیده بود . هرگز از

خاطرش محو نمی شد ، ساعت ۴ و ۲۵ دقیقه بعد از ظهر

دوشنبه ! دستانش می لرزید ، اضطراب همه وجودش را فرا

گرفته بود ، شماره ها را تک تک و به دقت می گرفت ، یکبار

دیگر جملاتی را که از قبل آماده کرده بود در ذهنش مرور کرد .

 دو زنگ بیشتر نخورد ، تلفن وصل شد ، همان صدای زنانه آشنا

گفت : « با سلام ، به شبکه تلفن بانک … خوش آمدید! »

نامه بک دختر به شوهر آینده اش...


می توانی خوشحال باشی، چون من دختر کم توقعی هستم.اگر می گویم باید تحصیلکرده باشی، فقط به خاطر این است که بتوانی خیال کنی بیشتر از من می فهمی! اگر می گویم بایدخوش قیافه باشی، فقط به خاطر این است که همه با دیدن مابگویند"داماد سر است!" و تو اعتماد به نفست هی بالاتر برود

 

اگر می گویم باید ماشین بزرگ و با تجهیزات کامل داشته باشی، فقط به این خاطر است که وقتی هر سال به مسافرت دور ایران می رویم توی ماشین خودمان بخوابیم و بی خود پول

هتل ندهیم!

 

اگر از تو خانه می خواهم، به خاطر این است که خود را در خانه ای به تو بسپارم که تا آخر عمر در و دیوارآن، خاطره اش را برایم حفظ کنند و هرگوشه اش یادآور تو و آن شب باشد!

 

اگر عروسی آن چنانی می خواهم، فقط به خاطر این است که فرصتی به تو داده باشم تا بتوانی به من نشان بدهی چقدر مرا دوست داری و چقدر منتظر شب عروسیمان بوده ای


 اگر دوست دارم ویلای اختصاصی کنار دریا داشته باشی، فقط به خاطر این است که از عشق بازی کنار دریا خوشم می آید... جلوی چشم همه هم که نمی‌شود! 


اگر می گویم هرسال برویم یک کشور را ببینیم، فقط به خاطراین است که سالها دلم می خواست جواب این سوال را بدانم که آیا واقعا "به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است"؟! اگر تو به من کمک نکنی تا جواب سوالاتم را پیدا کنم، پس چهکسی کمکم کند؟ اگر از تو توقع دیگری ندارم، به خاطر این است که به تو ثابت

کنم چقدر برایم عزیزی!


و بالاخره...

 

اگر جهیزیه چندانی با خودم نمی آورم، فقط به خاطر این است که به من ثابتشود تو مرا بدون جهیزیه سنگین هم دوست داری و عشقمان فارغ از رنگ وریای مادیات است

روسپی و راهب از پائولو کوئیلو


در نزدیکی معبد زندگی می کرد . در خانه روبرویش , یک روسپی اقامت داشت !

راهب که می دید مردان زیادی به آن خانه رفت و آمد دارند ,تصمیم گرفت با او صحبت کند . زن را سرزنش کرد : تو بسیار گناهکاری . روز وشب به خدا بی احترامی می کنی . چرا دست از این کار نمی کشی ؟ چرا کمی به زندگی بعد از مرگت فکر نمی کنی …؟!


زن به شدت از گفته های راهب شرمنده شد و از صمیم قلب به درگاه خدا دعا کرد و بخشش خواست و همچنین از خدا خواست که راه تازه ای برای امرار معاش به او نشان بدهد.اما راه دیگری برای امرار معاش پیدا نکرد ...



بعد از یک هفته گرسنگی , دوباره به روسپی گری پرداخت .اما هر بار که خود را به بیگانه ای تسلیم می کرد از درگاه خدا آمرزش می خواست ...



راهب که از بی تفاوتی زن نسبت به اندرز او خشمگین شده بود فکر کرد : از حالا تا روز مرگ این گناهکار , می شمرم که چند مرد وارد آن خانه شده اند !!!



و از آن روز کار دیگری نکرد جز این که زندگی آن روسپی را زیر نظر بگیرد , هر مردی که وارد خانه می شد , راهب ریگی بر ریگ های دیگر می گذاشت .مدتی گذشت ...



راهب دوباره روسپی را صدا زد و گفت : این کوه سنگ را می بینی ؟ هر کدام از این سنگها نماینده یکی از گناهان کبیره ای است که انجام داده ای , آن هم بعد از هشدار من . دوباره می گویم : مراقب اعمالت باش !



زن به لرزه افتاد , فهمید گناهانش چقدر انباشته شده است . به خانه برگشت , اشک پشیمانی ریخت و دعا کرد : پروردگارا, کی رحمت تو مرا از این زندگی مشقت بار آزاد می کند ؟



خداوند دعایش را پذیرفت . همان روز , فرشته ی مرگ ظاهر شد و جان او را گرفت . فرشته به دستور خدا , از خیابان عبور کرد و جان راهب را هم گرفت و با خود برد ...



روح روسپی , بی درنگ به بهشت رفت . اما شیاطین , روح راهب را به دوزخ بردند !



در راه , راهب دید که بر روسپی چه گذشته و شِکوه کرد : خدایا , این عدالت توست ؟ من که تمام زندگی ام را در فقر و اخلاص گذرانده ام , به دوزخ می روم و آن روسپی که فقط گناه کرده , به بهشت می رود ؟!

یکی از فرشته ها پاسخ داد : " تصمیمات خداوند همواره عادلانه است . تو فکر می کردی که عشق خدا فقط یعنی فضولی در رفتار دیگران . هنگامی که تو قلبت را سرشار از گناه فضولی می کردی , این زن روز وشب دعا می کرد . روح او , پس از گریستن , چنان سبک می شد که توانستیم او را تا بهشت بالا ببریم . اما آن ریگ ها چنان روح تو را سنگین کرده بودند که نتوانستیم تو را بالا ببریم !!! "


از کتاب : " پدران . فرزندان . نوه ها "