جوان دوچرخه سوار توی پیاده رو ناگهان می خوره زمین ، اونم جلوی پای یک دختر اردیست ORODIST سرخ پوش (اردیست ها طرفداران حکیم ارد بزرگ هستند و لباس سرخ می پوشن) ، اونم دختری با هفت قلم آرایش و تیچان پیتان کرده ... !
جوانک سعی می کنه خودشو خیلی زود جمع و جور کنه و از جاش بلند شه ، اما از بخت بد ، دختر قصه ما با عصبانیت هر چه بیشتر بر سرش داد می کشه و میگه :
آهای آهای اگر پای من می شکست
اگر می خوردی به من
اگر بدنم آسیب می دید و یه جام می شکست
چکار می کردی هان ؟! چیکار می کردی ؟؟؟
اصلا بگو ببینم چرا توی پیاده رو دوچرخه سواری می کنی ؟
مگه دوچرخه سواری جاش تو پیاده رو است ؟
مگه این مملکت پلیس نداره ؟ تا امثال تو رو بگیرن بندازن گوشه هلوفدونی ؟!
اصلا بگو ببینم چرا معذرت خواهی نمی کنی ؟
مگه بابا و مامانت ! بهت یاد ندادن وقتی یه غلطی میکنی معذرت خواهی کنی؟
هان هان زود باش معذرت خواهی کن زود زود باش
جوان بخت بر گشته که حالا ایستاده بود و می خواست خودش را زودتر از دست این اجل معلق نجات بده و نظرش به ریمل ها و ماتیک آنچنانی دختراردیست افتاده بود که بیش از هر چیزی وق زده بود گفت : خانم حالا که چیزی نشده ؟!
این حرف دوچرخه سوار ، مثل آتشی بود به بشکه باروت دختر خانم ...
دخترخانم نعره ایی کشید و گفت : آهای پسره پرروی چشم دریده
(جمعیت بی تفاوت اطراف دختر و پسر چند قدمی جلوتر آمدند معلوم نبود می خواهند به نفع خانم ، جوانک را بزنند و یا دخترک را بگیرند تا پسر نگون بخت را نزند)
دخترخانم همچنان فریاد می کشید : اصلا تو چه منظوری داشتی می خواستی با دوچرخه ات به من بزنی ؟
مگه خودت خواهر مادر نداری؟..........
>>|| لطفا برای مشاهده ادامه ی داستان به ادامه ی مطلب بروید ||<<
دختر تنها ! از تنهایی خسته شده بود از طرفی دوست داشت هر چه زودتر ازدوج کنه برای همین از دوستش خواست راهنمایی اش کنه
دوستش میگه : من هم تنهام ، بیا با هم بریم کوه ، چون شنیدم خیلی از مردهای آماده ازدواج و تنها برای پیدا کردن زن میرن کوه ...