آمد گه شادمانی ای مردم
آن وعده ی آسمانی ای مردم
ای زنده دلان ظهور نزدیک است
هنگام ظهور نور نزدیک است
آن ماه به چاه رفته باز آید
قائم به اقامه ی نماز آید
غزل طایر قدسی از لسان الغیب
دارم امید که نور بصرم باز آید
آنکه غایب شده است از نظرم باز آید
گرمیِ دل خنکای جگرم باز آید
ولادت امام زمان بر شما مبارک
برخیز که حجت خدا می آید
رحمت زحریم کبریا می آید
از گلشن عسگری گذر کن که سحر
بوی گل نرگس از فضا می آید
عید مهدی بر شما مبارک
گر پرده ز رخ باز نماید مهدی
از خلق جهان دل برباید مهدی
ای شیعه چنان منتظر مولی باش
گویی که همین جمعه میاید مهدی
بیا دوباره پاک کن ز جادهها غبار را
به عاشقان نوید ده رسیدن بهار را
تمام لحظههای من فدای یک نگاه تو
بیا و پاک کن ز دل حدیث انتظار را
حیف جمعه ها روزنامه منتشر نمی شود ، حیف!
چه تیتری میشد آمدنت …
الهم عجل لولیک الفرج
تا کی به شکل خاطرهای گم ببینمت ؟
در عطر سیب و مزه گندم ببینمت ؟
من آن همیشه چشم به راهم به من بگو
یک جمعه در هزاره چندم ببینمت ؟
کسی نیامده جز او سر قرار خودش
نشسته غرق تماشای شیعیانِ خودش
چه انتظار عجیبیست این که شب تا صبح
کسی قنوت بگیرد به انتظار خودش
اللّهمّ عجّل لولیک الفرج
شاید آن روز که سهراب نوشت:
“تا شقایق هست زندگی باید کرد” خبری از دل پر درد گل یاس نداشت
باید اینگونه نوشت:
هر گلی هم باشد چه شقایق چه گل پیچک و یاس زندگی بی مهدی زندگی با غمهاست
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
از فکر گناه پاک بودن عشق است
از هجر تو سینه چاک بودن عشق است
آن لحظه که راه می روی آقاجان
زیر قدم تو خاک بودن عشق است
آقا اجازه خسته ام از این همه فریب
از های و هوی مردم این شهر نا نجیب
آقا اجازه پنجره ها سنگ گشته اند
دیوارهای سنگی از کوچه بی نصیب
آقا اجازه باز به من طعنه می زنند
عاشق ندیده های پر از نفرت رقیب
«شیرین»ی وجود مرا «تلخ» می کنند
«فرهاد»های کینه پرست پر از فریب
دوست دارم که یک شب جمعه
صبح گردد به رسم خوش عهدی
ناگهان بشنوم زسمت حجاز
نغمه ی دلخوش انا المهدی
مرا با عشق خود د