میان این همه فرض های به درد نخور دنیا
فرض کن تو هنوز دوستم داری
و یکی ازهمین پنجشنبه ها
دلت برایم تنگ می شود
فرض کن
هیچ وقت نرفته ای
و تمام این سالها که نبودی شوخی کرده ای
فرض کن
دنیا هنوز به آدم های خیال پرداز وفادار است
و تو
میان چند میلیارد احتمال موجود
یکی از همین پنج شنبه ها
دلت برای من تنگ می شود
از وقتی رفته ای
آدم ها عجیب شبیه هم شده اند
و تو غریبه تر با آنها و با من ..
منی که این روزها
عجیب شبیه همه ی آدم ها شده ام .
آنقدر در دلم هستی
که حتی دیگر
به ذهنم هم نمی رسی ..
تا روزی که بود
دستهایش بوی گُل سرخ میداد
از روزی که رفت
گُلهای سرخ
بوی دستهای او را میدهند ..