روزها پر و خالی می شوند مثل فنجان های چای
در کافه های بعد از ظهر اما هیچ اتفاق خاصی نمی افتد
اینکه مثلا تـــــــــو ، ناگهان در آن سوی میز نشسته باشی !
همه دل می بندند
تو از من چشم !
پشت این پنجره ها
منتظرت قاب شدم !
حالا که میروی کمی آهسته قدم بردار
نترس دل شکسته ام به پای تو نمیرسد
لطفا پشت سرت در زندگی را هم ببند
خسته ام …
روزها پر و خالی می شوند مثل فنجان های چای
در کافه های بعد از ظهر اما هیچ اتفاق خاصی نمی افتد
اینکه مثلا تـــــــــو ، ناگهان در آن سوی میز نشسته باشی !
همه دل می بندند
تو از من چشم !
پشت این پنجره ها
منتظرت قاب شدم !
حالا که میروی کمی آهسته قدم بردار
نترس دل شکسته ام به پای تو نمیرسد
لطفا پشت سرت در زندگی را هم ببند
خسته ام …