جشن باستانی چهارشنبه سوری مبارک
.
تام کروز ، نیکلاس کیج ، رابرت دنیرو ، یانی ، دیووید کاپرفیلد ، آنتونی رابیز ، خود من و بقیه ی
ستارگان جهان ازت خواهش میکنیم چهارشنبه سوری مواظب خودت باشی
چهارشنبه سوری نزدیکه.یه وقت نری از رو آتیش بپری
آخه تجربه ثابت کرده اگه جیگر بره رو آتیش کباب میشه
سلامتی بچه های قدیم که از این ترقه قرمزا میزاشتن زمین
امیدوارم تمام غم وغصه هات توی آتیش 4شنبه سوری بسوزه عزیزم…
سوختن غمهایت را در آخرین 4شنبه سال آرزو دارم
چهار شنبه سوریه نیا پایین می سوزی
چیه؟ توقع داشتی اینجا آتیش باشه بسوزی؟؟
>>|| لطفا برای مشاهده ادامه ی اس ام اس ها به ادامه ی مطلب بروید ||<<
جشن فرخنده فرودیـن است
.
.
.
بهمن شد و اسفند گذشت فصل بهاران رسید
جلوهء گلشن به باغ همچو نگاران رسیـد
بهار ۹۳ مبارک
.
.
.
زندگی وزن نگاهی است که در خاطر ما می ماند
نوروز جشن نکوداشت نگاه تو ست
پس نوروز بر تو فرخنده باد
.
.
سلام میشه ازت خواهش کنم سال تحویل بیای خونمون ؟
آخه سبزه خوشگل تر از تو پیدا نکردم !
.
.
ورود به این عید سعید باستانی
بنا به دلایل فنی برای شما مسدود می باشد
لطفا اصرار نفرمایید!
عید 93 مبارک
.
.
اگه جای عمو نوروز بودی
چی واسم کادو می آوردی ؟
.
.
دیروزتان پیروز، پیروزتان هر روز، اسگول شدی امروز!
.
.
چند روز دیگه بهار میاد و همه چیز رو تازه میکنه
سال رو، ماه رو روزها رو، هوا رو، طبیعت رو
ولی فقط یک چیز کهنه میشه که به همه اون تازگی میارزه، «دوستیمون»!
>>|| لطفا برای مشاهده ادامه ی اس ام اس ها به ادامه ی مطلب بروید ||<<
ادامه مطلب ...
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
امسال که آمدی به خانه ما ، عیدی نرود از یادت !
سال نو و نوروز باستانی مبارک
.
.
.
روز اول سال آدم به آدم می رسه اما اس ام اس به آدم نمیرسه !
سال 1393 بر شما مبارک
.
.
.
نوروز این رفاقت را نگهبانی می کند که باور کنیم
قلب هامان جای حضور دوستانمان هستند
نوروز 1393 بر شما مبارک
.
>>|| لطفا برای مشاهده ادامه ی اس ام اس ها به ادامه ی مطلب بروید ||<<
.
دم همه اونایی که تو خونه تکونی دلشون ما رو دور نریختن گرم
ما هم سعی می کنیم زیاد جا نگیریم!
.
.
.
نوروز این رفاقت را نگاهبانی می کند که باور کنیم قلبهامان جای حضور دوستانمان هستند . . .
نوروز ۱۳۹۳ بر شما مبارک
.
.
.
باعث افتخار است که عرض شادباش و تبریک اینجانب
زودتر از نسیم روح بخش نوروز خدمتتان شرفیاب شود . . .
پیشاپیش عیدتان مبارک
.
.
.
چند سال و چند عید باید از عمر تو بگذره تا آدم بشی !؟
یک سال از عمرت گذشت، ولی باز تو همونی که بودی !
نوروز ۱۳۹۳ بر شما مبارک
.
.
.
زندگی وزن نگاهی است که در خاطر ما می ماند
نوروز جشن نکوداشت نگاه تو ست پس نوروز بر تو فرخنده باد . . .
نوروز ۱۳۹۳ بر شما مبارک
.
.
.
هیچ عیدی برایم ارزشمند تر از حضورتو نیست.
عیدی ما یادت نره
.
.
.
امروز ۲ نفر آدرس و شماره تلفنت رو ازم خواستن منم بهشون دادم
یکیشون خوشبختی و اون یکی سعادت
سال ۹۳ میان سراغت !
>>|| لطفا برای مشاهده ادامه ی اس ام اس ها به ادامه ی مطلب بروید ||<<
ادامه مطلب ...
کسانی که به نویسندگی در وبلاگ علاقه مند هستن
از بخش نظرات اعلام امادگی کنند
یک نویسنده فعال برای بخش اس ام اس وبلاگ نیاز داریم
از نظر صدا نیز همیشه ناراحتیهایی برای مادرم پیش میآمد. صدای او هیچ وقت قوی نبود و با کمترین سرمایی که میخورد دچار بیماری «لارنژیت» میشد و هفتهها طول میکشید تا خوب شود. با این وصف مجبور بود به کارش ادامه دهد، تا جایی که سرانجام صدایش کم کم خراب شد. هیچ نمیتوانست به صدای خود اعتماد کند. گاه صدایش در وسط آواز میشکست یا ناگهان به زمزمه تبدیل میشد، آن وقت جمعیت میزد زیر خنده و برای او سوت میزد. غم و اندوهی که این حالت برای او ایجاد میکرد به سلامتش لطمه میزد و آخر اعصاب او را خراب کرد. کار او از این لحاظ به جایی رسید که دیگر کمتر با او قرارداد میبستند و بالاخره روزی رسید که دیگر عملاً قراردادی نداشت. به همین دلیل بود که من در پنج سالگی نخستین بار پا به صحنه گذاشتم. مادرم اصولاً ترجیح میداد که شبها مرا با خودش به تئاتر ببرد و در خانه تنهایم نگذارد. او در آن زمان در تماشاخانهی «کانتین» که در «آلدرشات» واقع بود بازی میکرد. کانتین آن وقتها تئاتر محقر و کثیفی بود که بیشتر مشتریانش سربازان بودند. مشتریهای لات و ناراحتی که به کمترین بهانهای بازیگران را هو میکردند و به باد تمسخر میگرفتند. برای بازیکنان تماشاخانهها یک هفته در «آلدرشات» ماندن عذاب بزرگی بود. یادم میآید که من در اتاقک پشت صحنه بودم وقتی صدای مادرم شکست و به سوتی تبدیل شد که به زحمت از گلویش بیرون میآمد. جمعیت شروع کرد به خندیدن و آواز خواندن به مسخره و سوت زدن. همهی این صداها درهم و برهم بود و من خوب نمیفهمیدم چه اتفاقی افتاده است. ولی هر دم بر شدت همهمه اضافه میشد تا جایی که مادرم مجبور شد صحنه را ترک بگوید. وقتی به اتاقک پشت صحنه آمد بسیار منقلب و ناراحت بود و با مدیر صحنه شروع کرد به دعوا و جر و بحث، و او که چند بار مرا دیده بود جلو دوستان مادرم آواز خواندهام به من گفت به صحنه بروم و جای مادرم را بگیرم. یادم میآید که در آن هو و جنجال دست مرا گرفت و به صحنه برد و پس از اینکه چند کلمهای خطاب به جمعیت توضیح داد مرا در صحنه تنها گذاشت و رفت. من در برابر نور خیره کنندهی چراغهای جلو صحنه و قیافههایی که در دود سیگار گم شده بودند، شروع به آواز خواندن کردم. ارکستری که مرا همراهی میکرد اول سردرگم شده بود که من چه میخوانم و آخر پیدا کرد. آوازی که من میخواندم آواز معروفی بود به نام «جک جونز». درست در وسطهای آواز بودم که بارانی از سکه به روی صحنه باریدن گرفت. فوراً آواز را قطع کردم و به مردم گفتم اجازه بدهید اول پولها را جمع کنم و بعد دنبالهی آواز را بخوانم. این حرف مردم را به شدت به خنده انداخت. مدیر صحنه با دستمالی آمد که در جمع کردن پولها به من کمک کند. خیال کردم پولها را برای خودش میبرد. تماشاچیان پی به ترس و وحشت من بردند و بیشتر خندیدند، مخصوصاً وقتی مدیر با دستمال پول ناپدید شد و من نگران و ناراحت به دنبالش رفتم؛ و برای از سرگرفتن آواز خود به صحنه برنگشتم مگر وقتی که مدیر پولها را به مادرم تحویل داد. آن وقت، خیالم که راحت شد، بسیار خوش و سرحال شدم. خطاب به مردم خوشمزگی کردم، رقصیدم و چند چشمه تقلید درآوردم، ازجمله تقلید صدای مادرم را درآوردم که یک سرود مارش ایرلندی میخواند. با کمال سادگی و صداقت، آن وقت که صدای مادرم را در لحظهی گرفتن تقلید میکردم از اثری که این تقلید در شنوندگان کرد بسیار متعجب شدم. صدای قهقهه خنده و دست زدن بلند شد و دوباره بارانی از سکه بر صحنه باریدن گرفت و همین که مادرم به روی صحنه آمد تا مرا با خود ببرد با غریو کف زدنهای ممتد استقبال شد. آن شب، تاریخ نخستین ظهور من و آخرین ظهور مادرم بر صحنهی تماشاخانه بود.
چاپلین، چارلی
ماکسول، جان
با این حساب می شود این تعاریف را نیز ارائه داد:
* دوست دختر:نوشته: آنی دالتون