سلامتی اعدامی که جرم رفیقش رو گردن گرفت
بالای چوبه ی دار ازش پرسیدن : حرف آخر ؟
گفت به رفیقم بگین از این بیشتر از دستم بر نیومد
به سلامتی عشقایی که تاریخ انقضا ندارن !
تا قبل از اینکه برم سربازی فکر میکردم دو ساعت خیلی کمه
اما وقتی رفتم رو برجک دو ساعت وایسادم فهمیدم دو ساعت هم خودش یه عمره
به سلامتی همه سربازا
به ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺳﻔﯿﺪ بپوشم
بعد ﺷﻤﺎ ﺑﯿﺎﯾﻦ مطبم ﺩﻭﻧﻪ ﺩﻭﻧﻪ ﻣﻌﺎﻳﻨﺘﻮﻥ ﻛﻨﻢ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻭﯾﺒﺮﺷﻮﻥ ﺩﻧﯿﺎﻣﻮﻧﻮ ﻟﺮﺯﻭﻧﺪ
یه ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺍﺯﻡ می پرﺳﯿﺪن ﺑﺎﺑﺎﯾﯽ ﺭﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﯼ ﯾﺎ ﻣﺎﻣﺎنی رو ؟
ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻔﺘـﻢ ﻣﺎﻣﺎﻧﯽ !
ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﭘﺪﺭﻡ ﯾﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺗﻠﺦ ﻣﯿﺰﺩ ﻭ خجالت میکشید ﺟﻠﻮ ﻫﻤﻪ
ولی ﺍلاﻥ ﻣﯿ ﻔﻬﻤﻢ ﭘﺪﺭم ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻠﮑﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺯﺣﻤﺖ ﻣﯿﮑﺸﻪ
و خسته میشه ﺗﺎ ﺯﻥ ﻭ ﺑﭽﻪ ﺵ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﺑﺎﻫﺎﯼ ﺯﺣﻤﺖ کش
به سلامتی حرفایی که هیچوقت به زبون نمیان
و بغضایی که هرگز شکسته نمیشن
به سلامتی کاج که تو اوج یخ بندون زمستون ذات سبزش رو نشون میده
وگرنه توی تابستون که هر علف هرزی ادعای سبزی داره …
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮﯼ ﮐﻪ ﺻﺎحب ﮐﺎﺭش ﺑﻪ ﻧﺎﺣﻖ ﺯﺩ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﺶ
ﺭﻓﺖ ﮐﻪ ﻟﺒﺎﺳﺸﻮ ﻋﻮض ﮐﻨﻪ ﺑﺮﻩ ﺧﻮﻧﻪ امــــا ﯾﺎﺩ ﺧﺮﺝ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﺮﯾﻀﺶ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﯾﺎﺩ ﺍﺟﺎﺭﻩ ﺧﻮﻧﻪ ، ﺟﻬﯿﺰﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮش ، ﺷﻬﺮﯾﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﭘﺴﺮﺵ …
ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﺻﺎحب ﮐﺎﺭﺵ ﮔﻔﺖ : ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ
به سلامتی پسری که گفت :
من تو زندگیم فقط دنبال یه دختر میدواَم
اونم دختر خودمه وقتی تازه داره راه رفتن یاد می گیره !
خسته ام همچون کارگری که مظلومانه میگوید اوستا ملات بسازم ؟
به سلامتی همه کاراگرای ساختمون
به سلامتی بالشتم که همیشه اشکامو پاک کرده !