•
•
•
شاید دیگر از مد افتاده باشد
شاید دیگر اندازه ام نباشد
اما همچنان عطر خاطره میدهد
پیراهنی که تو روی شانه هایش اشک ریخته ای
•
•
•
•
•
•
اسفند رو به پایان است
وقت کوچ کردن به فروردین است
وقت بخشیدن و صاف کردن دل
پس مرا ببخش اگر با نگاهی یا
با صدای یا زبانی بر دلت ترکی انداخته ام
•
•
•
•
•
•
مانند هیزوم های مصنوعی شومینه می سوزم
و پایان ندارم درد یعنی این
•
•
•
•
•
•
هروقت دیدی جای تاریک هستی
دیوارهاش خونی زمینش می لرزه نترس توی قلب منی
•
•
•
•
•
شیفتگی انست که شما زنی را دوست بدارید
بی آنکه رنگ چشمان او را بیاد بیاورید
•
•
•
•
•
•
طوفانی میکنی دلم را وقتی به چشم هایم می نگری
•
•
•
•
•
•
گاﻫﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﻻﺯﻡ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﺑﺒﺮﯾﻢ
ﯾﺎﺩ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﻧﺒﻮﺩﻧﺸﺎن ﺑﻮﺩﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
•
•