روزها پر و خالی می شوند مثل فنجان های چای
در کافه های بعد از ظهر اما هیچ اتفاق خاصی نمی افتد
اینکه مثلا تـــــــــو ، ناگهان در آن سوی میز نشسته باشی !
همه دل می بندند
تو از من چشم !
پشت این پنجره ها
منتظرت قاب شدم !
حالا که میروی کمی آهسته قدم بردار
نترس دل شکسته ام به پای تو نمیرسد
لطفا پشت سرت در زندگی را هم ببند
خسته ام …
دیگر هیچ چیز شیرین نیست
جز خوردن یک قهوه تلخ با تــــو !
و چه زیبا گفت فروغ :
تنها صداست که می ماند
و امان از صدای او که ابدی شد در گوش من !
نه چای گس فنجانم می چسبد
نه داغی شیر و نه تلخی شکلات
دیگر هیچ مزه ای به نابی طعم بودنت نخواهد بود !
سکوت همیشه معنی سکوت را ندارد
گاهی سکوت یعنی :
س : ساعت های
ک : کسری
و : وجود
ت : تو !
دلم برای شیطان تنگ شده
تا دوباره برایم از هوس انگیزی آغوش تو بگوید !
بعضی از حقایق خیلی ساده ان
ولی درکش خیلی پیچیده و سخته مثل کنار آمدن با جمله :
خب دوستت نداره زور که نیست ؟!
خدایا اونی که تو زندگیمون نیست
تو خوابمونم نباشه خواهشا …
آدم ها من را به یاد تو نمی اندازند
اینجا هیچکس شبیه تو نیست
دلم که تنگ می شود برایت
کنار آتش می نشینم و دریا می کشم و به درختان فکر می کنم !
خواب هایم گاهی زیباتر از زندگیم می شوند
کاش گاهی برای همیشه خواب می ماندم !
رفتنش به من رسید
و رسیدنش به دیگری !