نه خودش موند نه خاطره هاش …
تنها چیزی که مونده جای خالیشه !
آرام می آیم همانجای همیشگی ، سر همان ساعت همیشگی
با همان شوق که می شناسیَش با خودم حرف می زنم
برای خودم خاطره تعریف می کنم
و بی صدا مثل همیشه می روم بی آنکه تو آمده باشی !
حکایت عجیبی دارد این “اشک”
کافیست حروفش را به هم بریزی تا برسی به “کاش” !