دردنوشته و دل نوشته ها
نام مستعار تمام زخم های من است !
در وصف حالم همین سه کلمه کافیست :
لبخندم درد می کند !
چشم که گذاشتم برو و هروقت خواستی برگرد
من تا بی نهایت شمردن را بلدم !
رفتگر هم با نفرت نگاهم می کند
انگار ریختن برگ ها هم تقصیر من است !
خودم را بردم به ایستگاه قطار
دورترین بلیت را خریدم و تا آخرین لحظه ماندم
و برایش دست تکان دادم !
خسته ام از دلداری های مجازی
دلم شانه های حقیقی می خواهد !
بغضمو وقت جدایی هی نگه داشتم به سختی
حتی واسه دلخوشیم هم دست تکون ندادی رفتی
کاش خوابت کمی مرا میدید !
محال است کسی مرا ببیند و سراغی از تو نگیرد
بس که چشم هایم لبریز از تو هستند !
یکی ازم پرسید منبع نوشته هات کجاس ؟
فکر می کنی گفتم بی اس ام اس ؟ نه …
گفتم زیاد دور نیس … بغضم !
بعضی درد دل ها گوش نمی خواهد
گوشه ی آغوش می خواهد !
در زندگی من اتفاق هایی همیشه می افتند
حتی وقتی دستشان را می گیرم
دلت برای من نسوزد
من عادت کرده ام که همیشه دستی چوب لای چرخ آرزوهایم بگذارد !
این جاهای خالی که نبودنت را به رخم می کشند
چه می دانند که من فرهادت شده ام
با تمام زنانگی ام و چه شب ها که خواب شیرینت را نمی بینم ؟
به سادگی رفت و به سادگی بخشیدم
حالا مانده ام چگونه بدون او به سادگی زندگی کنم !
من هنوز ندیدم کسی رفتن بلد باشد و بماند !
چمدانت را که می بستی
مرگ ایستاده بود و نفس هایم را می شمرد